نیست در خوبی بمانند جمالت آفتاب
میشود از گرمی عکس رخت آئینه آب
زلف تو دامست، یا زنجیر، یا مار سیه
سنبل تر، رشتۀ جان، یاسمین یا مشکناب
آن ستم پرور بآئین وفا و لطف کین
با رقیبان عهد و پیمان دارد و با من عتاب
میتوان آخر مرا با حیله یی خورسند کرد
یا غضب، یا لطف، یا رسم محبت یا جواب
مشک تر در نافه شد پنهان ز شرم کاکلت
سنبل از سودای گیسوی تو شد در پیچتاب
لاله را خون کرد، گلزار جمالت در جگر
کرده چشمت در گلستان، حال نرگس را خراب
شاه تیمور از غم عشق تو دارد در جگر
آتش غم، قطره خون، داغ هجران اضطراب