هرگه که بزم وصل ترا یاد میکنم
در کنج هجر ناله و فریاد میکنم
در بی ستون ز فرقت شیرین شبی زغم
جانرا فدای عشق چو فرهاد میکنم
آن صید خون گرفته منم اندرین چمن
کز شوق میل جانب صیاد میکنم
در گوش جا نمی دهی ای شوخ از رقیب
هرگه که شکوه پیش تو بنیاد میکنم
ناشاد در فراق تو در کنج غم مدام
از یاد وصل تو دل خود شاد میکنم
زان سرو قد بخاطرم آید به گلستان
هرگه نظر بقامت شمشاد میکنم
جا میدهم بدل ، شۀ تیمور عشق را
ویرانه ها ز سعی خود آباد میکنم