شد غبار سرمه در چشمم خط ریحان تو
کرده ام در دیده جای میل از مژگان تو
عکس رخسار تو شد تا در ضمیرش جلوه گر
دیده آئینه از حیرت بود حیران تو
همچو مو نزد یک آتش میشود در پیچ تاب
هرکه سر پیچد بدوران از خط فرمان تو
بسکه دارد ارتفاع اوج رفعت تا بچرخ
جلوه گاه قدسیان شد روضۀ ایوان تو
جام گردون بسکه از پیمانۀ چشمت پر است
شد رواج میکشی منسوخ در دوران تو
به احسان تا قیامت همچو کاه و کهربا
دست امیدم بود پیچیده در دامان تو
شاه تیمور هر ورق گلزار می آید بچشم
بسکه شد اشعار رنگین ثبت دردیوان تو