گل بصد تازگی و آب برویت نرسد
ریشۀ سنبل تر هیچ بمویت نرسد
دیده ام کرده بروی تو مقابل شب و روز
مه و خورشید برخسار نکویت نرسد
با خبر باش ز احوال دل غمزد گان
تا که آه دل افگار بسویت نرسد
شبنم چهرۀ اوراق گل و آب گهر
به ترو تازگی قطرۀ خویت نرسد
نروم از سر کوی تو بگلزار بهشت
خوبی جنت فردوس بکویت نرسد
در گلستان نبرد هیچکسش پیش مشام
تا بگلهای چمن نکهت بویت نرسد
نشود تر جگر تشنه تیمور ز آب
تا بکامش ز می جام سبویت نرسد