عمر من ای بی وفا، صرف وفای تو شد
کی ز تو حاصل مرا ، غیر جفای تو شد
منت عیسی کشم ، بهرچه زین پس دگر
چارۀ درد دلم، چون ز دوای تو شد
مهر، کم از ذره اش ، جلوه کند در نظر
دیدۀ گریان من ، محو لقای تو شد
میرودش از قفا، لشکر دل فوج فوج
کاکل مشکین تو ، چون بقفای تو شد
خاک نشین درت، فخر کند برفلک
ننگ ز شاهی کند، هرکه گدای تو شد
چارۀ تیمور کن خود به دوا ای طبیب
خسته و بیمار و زار چون ز برای تو شد