کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مائل شده تا چشم من ، با آن قد رعنای تو

    بادا هزاران جان من، قربان سرتا پای تو

    هرگز ندیده دیده ام، همچون گل رخسار تو

    سروی نروید در چمن، همچون قد بالای تو

    گر بخت من یاری کند، دستم رسد با دامنت

    جانرا کنم پیشت فدا، سر را نهم در پای تو

    دل شد اسیر موی تو، جانم فدای خوی تو

    گشتم شهید یک نظر، از تیغ استغنای تو

    بنشین بیا در دیده ام، خالیست آنجا جای تو

    خالی مبادا این مکان، از گرد خاک پای تو

    کردم پیام خود بباد، تا آنکه آرد سوی تو

    جای دل مجروح خود، درد و غم و سودای تو

    چشمی بحسرت داشتم، در انتظار راه تو

    شد مردمان دیده ام ، روشن بخاک پای تو

    از یاد سرو قامتت، مارا بود آتش بدل

    هر گه که یاد آید مرا، آن شعلۀ بالای تو

    ای ماه اوج دلبری، گوید ترا تیمورشاه

    گردد خجل شمس و قمر، پیش رخ زیبای تو

    هرگز ندیده دیده ام همچون گل سیمای تو

    سروی نروید در چمن همچون قد و بالای تو

    گر بخت من یاری کند دستم رسد بادامنت

    جانرا کنم پیشت فدا سر را نهم در پای تو

    دل شد اسیر موی تو جانم فدای خوی تو

    گشتم شهید یک نظر از تیغ استغنای تو

    بنشبن بیا در دیده ام خالیست آنجا جای تو

    خالی مبادا این مکان، از گرد خاک پای تو

    کردم پیام خود بباد تا آنکه آرد سوی تو

    حال دل مجروح خود درد و غم و سودای تو

    چشمی بحسرت داشتم در انتظار راه تو

    شد مردمان دیده ام روشن بخاک پای تو

    ازیاد سرو قامتت ما را بود آتش بدل

    هرگه که یاد آید مرا آن شعلۀ بالای تو

    ای ماه اوج دلبری گوید ترا تیمور شاه

    گردد خجل شمس و قمر پیش رخ زیبای تو

    برده قرار از دلم نرگس سرمه سای تو

    عقده کشاست جان من زلف گره کشای تو

    شب همه شب بکنج غم تا ز برم رمیده یی

    گریه و ناله تا سحر میکنم از براي تو

    از سر صدق کرده ام ای بت رو در انجمن

    چشم امید خویش را سرمه زخاک پای تو

    پای تو بر زمین منه از سر ناز بازکن

    کرده بدیده مردمک از سر صدق جای تو

    چون بنوانمیرم از لب می پرست تو

    میکشم از دل و جگر، شام و سحر نوای تو

    وحشی دشت وحشتت رام کسی نمی شود

    نیست بخویش آشنا هرکه شد آشنای تو

    همچو خضر براستی زندۀ جاویدان بود

    جان عزیز خویش را هرکه کند فدای تو

    تا ز کرم نموده یی عارض خود در آئینه

    برده صفا آئینه چهرۀ با صفای تو

    تیمور دل شکسته را، وعدۀ بوسه کردۀ

    گر بدهی زهی کرم ور ندهی رضای تو

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha