رفتیم از دیده ، دیده بیرخت اعمی بماند
دیدۀ بنیائیم از هجر نابینا بماند
میخر امیدی بطرف بوستان وقت سحر
پای در گل سرو پیش آن قد رعنا بماند
برد روی و زلف تو فرهاد و مجنون را زجا
کان غمین در کوه و این آشفته در صحرا بماند
رفتی از بالین مرا ناکرده از حالم سوال
تن به بستر بیتوام چون نقش بر دیبا بماند
برد رضوان نقش قدت را به بستان جنان
داغها از رشک آنقد بر دل طوبی بماند
در غمت عمری شه تیمور راه پیمود حال
هم زدین بیچاره در عشقت هم از دنیا بماند