چشمم به چشمت چشم تو، گشته دچار دیگری
من مایل تو، تو شده مایل به یار دیگری
من از وفا ای دلبربا، تو از جفا ای بی وفا
گردیده ام زار تو و ، تو گشتی زار دیگری
از دست رفته کار من، در هجرت ای دلدار من
تو بیخبر از کار من، در فکر کار دیگری
من در غمت بردم بسر، تا غمگسار من شوی
از غمگساری گشته یی، تو غمگساری دیگری
باشم بر آتش چون سپند، بی روی تو ای شوخ چند
من بیقرار از بهر تو، تو بیقرار دیگری
از من تو از روی غضب ، تا ترک یاری کرده ئی
از روی یاری گشته ئی ای یار یار دیگری
تیمور شاه اندر غمت رفت اختیار از دست او
تا گشته یی بر رغم او ، بی اختیار دیگری