میکنم احوال دل را اندکی با یار عرض
چون مناسب نیست در نزد شهان بسیار عرض
ای دل از بیم جفای یار و ترس غمزه اش
کی تواند کرد حال خویش با دلدار عرض
از جفای دست گلچین و ز تاراج خزان
میرساند با تو ای شاه جهان گلزار عرض
چون رسی در کوی جانان من ای باد صبا
شرح احوال مرا میکن باو یکبار عرض
از برای درد هجران دار وی وصل ای طبیب
مدتی شد با تو دارد این دل بیمار عرض
با دل من شرح داغ دل کند با صد زبان
لالۀ خونین جگر در دامن کهسار عرض
میکند با من شۀ تیمور از سوز جگر
بلبل از دست جفای یارو جور خار عرض