رو برو چون با تو گردد آورد کی ماهتاب
میشود آئینه از عکس جمالت آفتاب
منفعل از خط و زلف و خال تو گردیده اند
دلبر من نافۀ چین سنبل تر مشکناب
تا بصبح محشرم از خواب بیداری مباد
گر ترا بینم شبی از بخت بیدارم بخواب
مطلع خورشید دولت میشود کاشانه ام
نیم شب گر ماه من از چهره بردارد نقاب
تا گرفتی جام می در بزم از دست رقیب
سوختی از آتش غیرت مرا همچون کباب
تا تو گشتی شمع بزم غیر زین رشک ای صنم
آتشم بر جان زدی پروانه از اضطراب
شد پسند طبع تیمور ابروان بر روی تو
شاه بیتی کرد از دیوان حسنت انتخاب