آنکه بود از ستم دوري او هجرانم
شکر صد شکر که حاصل شد ازو در مانم
غم دل را که اگر باتو نگویم چکنم
پیش ازین راز نهفتن بخدا نتوانم
خاک پایی ز سگان تو اگر دست دهد
توتیا سازم و در دیدۀ خود افشانم
میرود جان ز تن من مکن ای دوست شتاب
که بهیچ باب نشد از تو امید آسانم
منکه افتادۀ بحر غم هجران توام
نیست امید کزین و رطه بر آید جانم
ناوک هجر تو چون قصد من زار کند
سینه گردد هدف و دیده بود حیرانم
شاه تیمور جکد آب ز چشم تر من
چکنم از غم آن یار بود گریانم