تا که پیدا شده از زلف تو سودا بسرم
لاله سان درغم رخسار تو خون شد جگرم
می تپد قمری دل دربرم از یاد قدش
رفته تا از غضب آن سرو خرامان ز برم
احتیاج می و میخانه ندارم هرگز
کرده میخانۀ چشم تو ز خود بیخبرم
در نظر چهرۀ عکس گل رویی دارم
که چکد از غم او خون دل از چشم ترم
آن چنان تازه نهالم بگلستان سخن
که بود میوۀ شیرین معانی ثمرم
دیده ام می نگرد سوی تو چون قبله نما
جانب قبلۀ روی تو بود در نظرم
شاه تیمور منم در غم خوبان جهان
چکنم رابطۀ عشق بتان شد هنرم