آنکه کرد ایما بقتلم تیغ ابروی تو بود
و انکه کرده صید دلها دام گیسوی تو بود
هیچ میدانی بشام غم دل بیمار من
تا بوقت صبحدم افتاده در کوی تو بود
کرده ام در صفحه رویت تماشای بهار
مصرع رنگین گلشن بیت ابروی تو بود
در بساط آفرینش جابجا گردیده ام
رهزن ایمان مردم چشم جادوی تو بود
کرده چشم من نگاهی جانب پشت لبت
پاسبان آب حیوان خال هندوی تو بود
رفته یی تا در گلستان باروی همچون آفتاب
دیده حیران گلها محو در روی تو بود
از کرم میلی نکردی جانب تیمور شاه
روز و شب در گوشه هجران دعا گوی تو بود