مرغ دل بی بال و پر افتاده تا در دام تو
در سرم پیچیده فکر زلف عنبر فام تو
هر شب از تعلیم درس مکتب استاد عشق
هست تا وقت سحر و رد زبانم نام تو
عاشق بیدل ندارد احتیاج نامه ات
می برد از دل قرار و صبر را پیغام تو
لطف با من گر نداری صرف کن دشنام را
ای دل و جانم فدای شیوۀ دشنام تو
ریزش فیض ازل باشد باستعداد ظرف
ساقی مجلس فراوان ریخت می در جام تو
بخشش جود تو بهر خلق عالمگیر شد
من چرا محروم گشتم آخر از انعام تو
میشود موزون شه تیمور حرف عام و خاص
شد رواج شعر از بس عام در ایام تو