سوختم ز آتش عشق تو ترا باکی نیست
خبرت از دل آزر ده غمناکی نیست
اشک چشم همه روی زمین را تر کرد
در همه روی زمین خشک کف خاکی نیست
درک معنی غم عشق تو کردن صعب است
در همه خلق جهان صاحب ادراکی نیست
سینه اش چاک زتیغ تو بود هرکه بود
نیست یک سینه که از تیغ تو اش چاکی نیست
زدی ام زخم و بیفگندی و بالم بستی
چون تو ای شوخ بت چابک و چالاکی نیست
بس زمین سرکوی تو بمژگان رفتم
بزمین سر کویت خس و خاشاکی نیست
شاه تیمور زپیمانه کشان نیست حساب
هرکه در پای دلش سلسلۀ تا کی نیست