غبار خاطر لیلی است آه نیم شبی
و گرنه کی تن آسوده جان مجنون است
زبسکه چشم سیاه تو خون مردم خورد
بیاض دیدۀ ما بسکه دیده گلگون است
ز فرقت تو دو چشمم همیشه پرخون است
بیا که بیتو کنارم کنار جیحون است
فدای قد تو لیلی چه قد موزون است
که پیش قد تو شمشاد بید مجنون است
کسیکه نشۀ می یافت در تلاطم خم
یقین که از پی تسخیر جان فلاطون است
زفتنۀ نگه چشم مست فتانت
هزار فتنه بهر گوشه خفته مفتون است
زنقد داغ لبالب بود خزانۀ دل
کلید حسرت صد گنج روح قارون است
طبیعت شۀ تیمور در سخندانی
ز فیض مطلع ابروی یا موزون است