دل من کشته گر از خنجر مژگان تو شد
خوب شد آهوی وحشت زده قربان تو شد
ای کردی برخ آئینه از شوق نگاه
محو گردیده بیک مرتبه حیران تو شد
شده صد چاک ز جور و ستم تیغ تو دل
سینۀ من هدف ناوک مژگان تو شد
پسته را شرم دهان تو کند خون به جگر
غنچه شرمنده به پیش لب خندان تو شد
تا بگلزار ترا دیده خرامان قمری
بنده در پیش قد سرو خرامان تو شد
آفتاب فلک از شرم نیاید بیرون
تاکه سر مطلع خورشید گریبان تو شد
شاه تیمور بگلزار تو ایگل از شوق
بلبل خوش سخن صحن گلستان تو شد