کرده ام چون کعبۀ مقصود جا در کوی دوست
قبلۀ من گشته محراب خم ابروی دوست
چهرۀ خورشید عالمتاب در اوج سپهر
هست همچون ذره پیش آفتاب روی دوست
نرگس سیراب در صحن چمن چون در حجاب
سرفرو افگنده پیش نرگس جادوی دوست
تا مرا استاد مکتب کرد تعلیم سخن
در زبانم نیست غیر از حرف گفتگوی دوست
گشته در صحرای چین پنهان بناف آهوان
نافۀ مشک ختن از خجلت گیسوی دوست
دیدۀ هرکس بود محو جمال دلبران
دیدۀ من گشته حیران رخ نیکوی دوست
رهنما شد دل شۀ تیمور در راه وفا
میبرد هر لحظه مارا از محبت سوی دوست