دل من چند بآیین جفا آزاری
که بود خسته به بالین غمت بیماری
مرغ دل باز نیابد طرف سینۀ من
بستۀ حلقۀ گیسوی تو شد پنداری
ساعتی از پی راحت برو ای دیده بخواب
تا کی از یاد خیال رخ او بیداری
بسر بستر غمهای تو هرگز نکنم
دل بیمار مرا غیر تو کس غمخواری
خاطر لطف تو گاهی نکند میل بمن
از من خسته بیدل چقدر بیزاری
ای دل اسباب سفر بهر قیامت بردار
روز شب چند بفکر غزل و اشعاری
شاه تیمور ز غمهای تو بیدل شده است
آه اگر لطف تو با او نکند دلداری