شکر لب و شیرین دهن و شهد زبانی
هر چند که وصف تو کنم بهتر ازانی
در هر دو جهان جلوۀ حسن تو عیان است
هرچند که از دیدۀ سر گشتۀ عشاق نهانی
چشمم تو چو نرگس بود و زلف چو سنبل
ریحان خط و گلچهره بقد سرو روانی
از غمزه و از عشوه و از ناز تو ای شؤخ
آشوب دل و فتنۀ دین آفت جانی
ای ماه تو خورشیدی و خوبان همه انجم
در حسن شۀ جملۀ خوبان جهانی
گفتن بتو احوال دل زار چه حاجت؟
نا گفته چو احوال دل زار بدانی
مشکل بود ای شوخ کمان تو کشیدن
ای ترک کمان ابروی من سخت کمانی
هرگز نشدی عاشق شوخی خود ای شوخ
سنگین دل و بیرحم و ستمگار ازانی
طوفان سرشک تو بعالم شه تیمور
زینسان که تو از دیدۀ خود اشک فشانی