اهل دنیا را بکام از لذت دنبا چه حظ
دارد از سامان عشرت صورت دیبا چه حظ
بادۀ گلرنگ را ساقی بجام ما مریز
دل چو شد مغلوب غم از ساغر و مینا چه حظ
چشمش از سیر گلستان رخش بی بهره است
دارد از گلزار خوبی نرگس شهلا چه حظ
گر نداری بهره از سودا مرو بیرون ز شهر
بی جنون از سیر دشت و دامن صحرا چه حظ
خواب راحت با دل غافل، به شب ها بهتر است
دل چو غافل گشت از بپداری شبها چه حظ
غنچه چون بشگفت اوراق دلش برباد رفت
لعل لب های تر از خندۀ بیچا چه حظ
چون شکر شیرین بود لعل لبش تیمور شاه
می برد دل از مکید نهای آن لبها چه حظ