عید است دلم قرار نگرفت
کان شوخ مرا کنار نگرفت
از قند مکرر ز تو هیهات
یک بوسه کسی دوبار نگرفت
ای دوست زگرد لشکر خط
آئیینۀ دل غبار نگرفت
آسمان رود از کفش بیرون صید
بازی که رۀ شکار نگرفت
دست من پا فتاده را یار
نگرفت گهی زعار نگرفت
جام از لب ساقی شکرلب
آن کیست که در بهار نگرفت
افسون که چون تو دلستان را
یکبار کسی کنار نگرفت
در فرقت یار شاه تیمور
یک لحظه دلم قرار نگرفت