بر نخیزم از سر کوی تو ای جانان من
یا براید حاجت من یابراید جان من
بسکه بهر غنچۀ خندان او گرید، زند
طعنه بر ابر بهاران دیدۀ گریان من
بسکه خون از دیده بی آن لاله رخ بارم زغم
لاله زار اشک گلگون میشود دامان من
گرشگافی سینه و درد دلم آری بیرون
آشکارا میشود برتو غم پنهان من
در علاج من عبث میکوشی ای نادان طبیب
گفتمت درمان ندارد درد بی درمان من
شادم ای گل از نگاهی کن، که از تیغ غمت
شد چو غنچه از گریبان چاک تا دامان من
سوزدم جان ز آتش عشق تو چون تیمور شاه
رحم کن برجان من، ای سنگدل جانان من