بگذر بطرف گلشن چون موسم بهار است
بر روی گل منه پا، گل زیر پات خار است
سرومن و گل من، قد تو و رخ تست
با سرو و گل بگلشن، زین پس مرا چکار است
یارب چه چاره سازم ، جان و دل حزین را
کزتیغ غمزۀ تو، جان ریش دل فگار است
تنها نیم ترا من ، جانا اسیر و عاشق
چون من اسیرو عاشق، هرگوشه ات هزار است
بیروین آه گرمم، چون برق شعله بارد
دو راز تو دیدۀ من، چون براشکبار است
باده میا ز ساقی، کافیست یک نگاهش
بهتر ز صد خم می، آن چشم پرخمار است
تا شد جدا زجانان، باگریه شاه تیمور
بنگر که هردو چشمش، مانند آبشار است