از غم آن طرۀ پر چین بتاب افتاده ام
تاتو رفتی از نظر در اضطراب افتاده ام
لاله سان با جسم زار و ناتوان در کوهسار
در غم هجرت بآتش چون کباب افتاده ام
هر شبی بی روی تو تا وقت هنگام سحر
در خیال زلف تو زار و خراب افتاده ام
روز و شب در انتظار خاک پایت سالها
در سر راه تو باشم پر آب افتاده ام
در گلستان جهان عمریست بهر دیدنت
همچو نرگس منتظر با صد شتاب افتاده ام
شد برون از خانۀ چشم من از غم مردمک
تا بفکر طره ات در پیچ و تاب افتاده ام
آه حسرت از دلم بیرون شود تیمور شاه
تا که از یاد لب او در شراب افتاده ام