جلوه گرشد خط بگرد چهرۀ دلدار حیف
شد گل رخسار جانان در نظرها خار حیف
برگبار باغ دنیا را چه باشد اعتبار
می وزد باد خزان در جانب گلزار حیف
در غم آباد جهان از ما نشد کردار نیک
صرف شد عمر عزیزم در پی گفتار حیف
از غم سودای عشق یار شوخ بی وفا
گشته ام رسوا میان کوچه و بازار حیف
نقد عمر خویش را کردیم از نقصان عقل
صرف خرج خانه و بام و در و دیوار حیف
در غم هجران جانان قطره های اشک من
ریخت بیجا بر زمین از چشم گوهر بار حیف
تاج و تخت شاهیم تیمور غفلت پرور است
دل نشد و اقف ز سر پردۀ اسرار حیف