تاب تنهایی بسیار ندارد عاشق
طاقت دوری دلدار ندارد عاشق
میرود ناله کنان در سر کوی تو مدام
صبر در کوچه و بازار ندارد عاشق
هست مشغول خیال گل رخسار نگار
با گلستان جهان کار ندارد عاشق
کرده در گوشۀ تنهایی ویرانه مقام
هوس دیدن گلزار ندارد عاشق
دارد از عشق بتان در دل و جان محنت غم
حیف صد حیف که غمخوار ندارد عاشق
هست چون بلبل نالان ز غم گل بیدل
در دل اندیشه ز گفتار ندارد عاشق
شاه تیمور بهنگام گل و فصل بهار
در نظر غیر گل یار ندارد عاشق