ایکه چون چشم خوشت نرگس محموری نیست
در گلستان جهان به ز تو منظوری نیست
نقش روی تو چو بر تخته کشد شاگردی
تخته گر بر سر استاد زند دوری نیست
صحبت آراسته شد شمع رخ ساقی کو
زان که در صحبت ما بی رخ او نوری نیست
پیش ما غنچه مستور و گل مست یکیست
نزد صاحب نظران مستی و مستوری نیست
عاشقان از می وصلت همه مستند مدام
بجز از اهلی دل سوخته مخموری نیست