از آن بجور دل مبتلای من داری
که اعتماد بسی بر وفای من داری
ز آستان خودم دور میکنی لیکن
کدام عاشق یکدل بجای من داری
جدا کند من دیوانه را فلک از تو
بسنگ تفرقه هرگه هوای من داری
ز گریه رام من ایمرغ بخت کی گردی
که وحشی دگر از های های من داری
دوای زخم ملامت که میکشد اهلی
همین بسست که گویی برای من داری