چشم صاحبدل نظر چون بر رخ گل میکند
از جمال گل قیاس حال بلبل میکند
هر که را چون کوهکن لعل لب شیرین هواست
بار کوه غم بیاد او تحمل میکند
عاشقی کز زهره رویان دل بوصل آلوده کرد
گر ملک باشد که عشق او تنزل میکند
در دل پاکان که از روی صفا آیینه است
مدعی نا پاکی خود را تعقل میکند
جز بخاک کوی او اهلی نیارد سر فرو
آسمان بیهوده از وی این تخیل میکند