مه من که هرگز گزندت نه بینم
فراق توام سوخت چندت نه بینم
بصد سر و نازم اگر دیده افتد
یکی همچو قد بلندت نه بینم
به پایت چه ریزم که چیزی ندارم
بجز جان و آنهم پسندت نه بینم
چه چابک سواری که نازک غزالی
نیابم که صید کمندت نه بینم
تو آنشمعی ایشوخ بی چشم زخمی
که جز جان اهلی سپندت نه بینم