کاکل شکست و شد گره کار بسته تر
کار دل شکسته ما شد شکسته تر
ابرو گشاده بود و مرا کار بسته بود
بر زد گره بر ابرو و شد کار بسته تر
اکنون طمع به خسته غم نیست کز دلش
آتش بلندتر شد و افغان نشسته تر
در انتظار روز دگر چند جان دهد
بیمار دل که روز به روز است خسته تر
بازآ که ما بیاد تو از نقش دیگران
دل شسته ایم و دیده ز دل نیز شسته تر
اهلی بیمن عشق تو ای آفتاب حسن
باشد همیشه روز بروزش خجسته تر