بذات حق که مرا تا وجود خواهد بود
سرم بپای بتان در سجود خواهد بود
تو گر زمهر پشیمان شدی مرا باری
همان محبت دیرین که بود خواهد بود
چرا ز دود دل من به تنگ می آیی
چو آتشم زدی البته دود خواهد بود
تو خود بگو که رخ زرد عاشقان تا کی
ز دست سیلی عشقت کبود خواهد بود
زیان دین و دلم نیست غم که در ره دوست
هر آن زیان که شود عین سود خواهد بود
مباش دور ز اهلی که مرگ نزدیک است
وگر چه دیر بود دیر زود خواهد بود