دیده هر که از هوس سوی تو سیمتن بود
غرقه بخون دل شود گر همه چشم من بود
آه که گیردم نفس راه گلو ز بخت بد
در نفسی که بامنش یار سر سخن بود
می بدهم که بیخودی می نهلد که چون منی
خون خورد و لب تواش پیش لب و دهن بود
گر بگشایی ام کفن لاله صفت ز بعد مرگ
زآتش داغ غم دلم سوخته در کفن بود
مردم روزگار را ماتم اگر ز مردن است
اهلی نا امید را ماتم زیستن بود