دل شکستند بسنگین دلیم سیمتنان
آه از این سنگدلان وای ازین دلشکنان
چشم من گر سپر ناوک مژگان سازی
به که در دیده مردم گذری غمزه زنان
گر چو فرهاد شوم کشته خوبان چه غمست
جان شیرین بفدای لب شیرین دهنان
خار از آنیم که با خاک برابر شده است
زرد رخساره ما در ره سیمین بدنان
اهلی از آتش سودای بتان خواهد شد
عاقبت خاک تو آتشکده برهمنان