حدیث ما و تو هر بوالهوس نمیداند
زبان عاشق و معشوق کس نمیداند
من از حدیث تو مستم رقیب از شکرت
سخن سرایی طوطی مگس نمیداند
دل ترا چه غم از من که مرغ آزادست
بلای عشق و جفای قفس نمیداند
چنان گرفت دلم بی تو خو به تنهایی
که غیر ناله خود همنفس نمیداند
گذشت ناله اهلی ز عرش رحمی کن
که جز وصال تو فریاد رس نمیداند