تا کلک قضا نقد وجود از عدم آورد
نقشی چو خط سبز تو کم در قلم آورد
ای تازه پسر یوسف مصری بحقیقت
یا مادر گیتی دو برادر بهم آورد
جانی بشهیدان ره کعبه دل داد
بویی که نسیم سحر از آن حرم آورد
صبر از دل غمدیده چو کم گشت چه جویم
کان گمشده تا در دل من کشت غم آورد
مو بر تن من از رقم عشق تو زد تیغ
تیغ همه عالم بسرم این رقم آورد
بر سنگ مزارم بنویسید چو فرهاد
کاین بود که تاب اینهمه سنگ ستم آورد
مجنون جگر خسته بود در صف عشاق
اهلی که نواهای عرب در عجم آورد