زنده میسازد لب او خلق و مارا میکشد
وای بر جان کسی کورا مسیحا میکشد
کاش یوسف در میان ناید که آندست و ترنج
دیگران را میبرد دست و زلیخا میکشد
یک نفس از صید دلها چشم او آسوده نیست
غمزه مرغ دلم یا میزند یا میکشد
زینهار ای پارسا بیرون میاکان ترک مست
میکشد اهل صلاح و سخت رسوا میکشد
هرکه بزم مطرب ساقی نهد بی روی دوست
دردمندان محبت را بغوغا میکشد
پیش آن شمشاد قد گر کشته گردد عالمی
بر اجل تهمت منه کان قد رعنا میکشد
لاله بر خاک رهش اهلی نشانی میدهد
یعنی آن گلچهره خلق از داغ سودا میکشد