باز از فریب وعده دلم را شکیب داد
صد بارش آزمودم و بازم فریب داد
زیب جمال او نه که مشاطه داده است
خورشید را که زینت و آیین و زیب داد؟
در رشک آن سرم که بفتراک خویش بست
کو را هزار بوسه به ران و رکیب داد
بخت از لبش دهد همه را بیحساب بخش
مارا که نیست وعده بروز حسیب داد
شادم بوصل و هجر که کشتی بخت هم
در موج عشق تن بفراز و نشیب داد
من خود سگ که ام که بر آن کوی بگذرم
جایی که شیر را سگ کویش نهیب داد
از خنده گر نداد شکیب دل آن پری
اهلی ز گریه داد دل آن ناشکیب داد