جز از وصال تو با کس سر وصولم نیست
به جز قبول تو هیچ از جهان قبولم نیست
اگرچه بی تو به هر سر چو باد می گردم
به هیچ منزل راحت سر نزولم نیست
زدست طعن چنان سر به جیب از آن دارم
که تاب سرزنش مردم فضولم نیست
که نامه ام به تو آرد که برتر از عرشی
بغیر طایر همت کسی رسولم نیست
بجز خیال دو آهوی تو من محزون
کسی ملال گذار دل ملولم نیست
بر آن سرم که بمیرم بر آستان اهلی
چو در حریم وصالش ره دخولم نیست