ز در مران اگر آلوده و هوسناکیم
سگ تو ایم گر آلوده و اگر پاکیم
چه غم ززخم تو ما را غمی که هست این است
که مرهم دل غیری و ما جگر چاکیم
بیک نگاه تو صد جان دهیم و غم نخوریم
نگاه کن که ز شوق تو تا چه بی باکیم
اگر چه زهر فراق تو کار در جان کرد
بیا که زنده هنوز از امید تریاکیم
کجاست برق فنا کاتش افکند درما
که دیر شد که درین باغ خار و خاشاکیم
به گرد مرکب آنشهسوار کس نرسد
همین سعادت ما بس که صید فتراکیم
تو رخ متاب فلک گو بکین اهلی باش
که ما بمهر تو فارغ ز کین افلاکیم