مرا صد خار از آن نوگل اگر در دل درون آید
اگر خاری رود بیرون ز چشم من برون آید
بزهر چشم و خون دل بما جامی دهد ساقی
چه شادی بخشد آن جامی که از وی بوی خون آید
ز زخم حسرت فرهاد اگر کوه آگهی یابد
سزد کز چشمه چشمش سرشک لاله گون آید
فسون بر من مدم زاهد که من دیوانه عشقم
کجا با حال خود مجنون بتعویذ و فسون آید
در آن وادی که لیلی صورتان مجنون وشان جویند
اگر عاقل بود اهلی بزنجیر جنون آید