از تیر تو در خاک طپد مرغ هوا باز
از خاک مگر می طلبد تیر ترا باز
از من چه رمیدی چکنم بهر تو یارب
مرغی که شد از دست نیاید به دعا باز
در خشم روی بی سبب و مهر نمایی
ما دیگرت آریم بصد مهر و وفا باز
هرگز نرود از دلم آن مهر نخستین
هرچند که دیدم همه عمر از تو جفا باز
دور از درت آندل که کدورت زده گردید
بالله که صدش کعبه نیارد بصفا باز
اندیشه وصلش نبود کار من و تو
اهلی مگر این کار گذاری بخدا باز