من کیم خسته دلی حال دگرگون شده یی
بیدلی سوخته یی عاشق مجنون شده یی
اضطراب من درمانده گریان داند
جان بلب آمده یی غرقه جیحون شده یی
گریه ام بینی و خود را ندهی هیچ بر آن
کز کجا میکند این گریه جگر خون شده یی
ایکه سر حلقه بزم طربی یاد آور
همچو من بیکسی از دایره بیرون شده یی
روی زرد از چه صفت سرخ به بیند اهلی
مگر آیینه کند چهره گلگون شده یی