بر من از دورش بنوبت ساغر می میرسد
نوبت ما یارب از دور فلک کی میرسد
مرهمی تا کی رسد بر ریش دل از لعل او
حالیا زان غمزه ام زخم پیاپی میرسد
عاشق لب تشنه را از ساقی دور فلک
دیده پرخون میشود تا جرعه یی می میرسد
در تحمل جان سخت من چو سنگ خاره است
زینهمه سختی که بر جان من از وی میرسد
باد اگر بر استخوانم میوزد از سوز دل
آتش سوزنده را ماند که بر نی میرسد
صبر کن از زخم دل اهلی که آن ابرو کمان
مرهمی گرمی نهد صد ناوک از پی میرسد