باده مینوش و بدین مشغله میگذران
کار عالم گذرانست تو هم میگذران
تو پسندیده خصالی و کرم شیوه تست
هرچه از ما نپسندی بکرم میگذران
جام جم گر نبود همت خود دار بلند
باده مینوش و بصد حشمت جم میگذران
فکر فردا مکن امروز دل خود خوشدار
در دل اندیشه نا آمده کم میگذران
ساقی امروز که دریای کرم در جوش است
کشتی غرقه ز گرداب عدم میگذران
گه گهی دست من پیر بجامی می گیر
وز گذر گاه غمم یکدو قدم میگذران
اهلی از دوست بجز زخم ستم چون نرسد
بگذر از مرهم و با زخم ستم میگذران