عاشق مستم و محنت زده از بار دلم
دوستان عفو کنیدم که گرفتار دلم
همه کس در پی تیمار و دل من ز جنون
سنگ بر سینه زنان در پی آزار دلم
خار خار دلم از زخم زبان کم نشود
مگر آن سوزن مژگان بکشد خار دلم
دل خرید از کف غم بازم و بفروخت بدوست
خود فروشی نکنم بنده بازار دلم
عیب من از رخ معشوق نشاید اهلی
که مرا خود هنر اینست که در کار دلم