لعلت بخنده هرچه دلم از تو خواست کرد
صد وعده دروغ بیک خنده راست کرد
مقصود ما هلک شدن بود غایتش
عشق تو آنچه غایت مقصود ماست کرد
برقی ز آفتاب رخت درچمن فتاد
بازار گل چو خرمن مه روبکاست کرد
دیدی که چشم مست تو چون خواست قتل ما
نگذاشت جای آشتی و هرچه خواست کرد
باور مکن که چرخ جفا کار کج نهاد
کاری چنانکه خاطر ما خواست راست کرد
اهلی برید دل ز طمع ای شکر لبان
از جان گذشت و آنچه مراد شماست کرد