تاخار عشق در جگر من شکسته است
هر گل که هست در نظر من شکسته است
شوخی که بسته بود در از ناز بر همه
مست آمدست دوش و در من شکسته است
هرجا که شیشه دل پر خون عاشقی است
آن سنگدل برهگذر من شکسته است
غوغای عشق بر در و بامش ز دیگران
سنگ غم از میانه سر من شکسته است
من چون خمیده پشت نگردم که در فراق
بار چو کوه او کمر من شکسته است
دی خنده کرد آن بت و گفتا شکر فروش
اینست کز لبش شکر من شکسته است
اهلی بشاخ وصل چو بلبل کجا رسم
کز سنگ جور بال و پر من شکسته است