تو آفتابی و تا ذره یی ز من باقی است
مرا هوای تو ایشمع انجمن باقی است
چراغ وصل گر از مهر می کنی روشن
بیا بیا که هنوز آتشی ز من باقی است
بنای میکده طوفان عشق کند ولی
هنوز آتش سودای برهمن باقی است
کنون به گشت چمن باغبان درم بگشای
که گل برفت و خس و خار در چمن باقی است
ز جور زلف تو اهلی سخن دراز نکرد
وگر مجال حکایت بود سخن باقی است